سلام به وبلاگ من خوش امديد

۱۳۸۹ شهریور ۱۳, شنبه

يه شب تو کلانتري افسر نگهبان و استوار حوصله شون سر رفته بود
افسر نگهبان به استوار گفت برو يکي رو الکي بگير بيار يه کم سره کارش بزاريم
استوار ميره و يه ترکه رو مياره
افسر نگهبان ميگه:اين مرتيکه چيکار کرده؟
استوار ميگه:تو قهوه خونه با کیرش داشت چاي هم ميزد
ترکه ميگه:جناب سروان دروغ ميگه
اولش مگه من خرم که باکیرم چاي هم بزنم، کیرم ميسوزه
دوما کیر من گنده است تو استکان چاي نميره
سوما باور نميکنيد؟جناب سروان بيا يه ليس بزن اگه شيرين بود منو بنداز زندون

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر