يارو لره يك مغازه شيك دو نبش داشته،
تو ويترينش هم سر تا سر
ساعتاي تر-تميز چيده بوده.
باري يك بندة خدا مياد تو
ميگه: ببخشيد، اين بندِ ساعت درست کن
لره ميگه: ما ساعت تعمير نميكنُم.
يارو ميگه: شرمنده،
پس بيزحمت اون ساعت
بند طلايي رديف دوم رو بيارين،
من يك نگاه بكنم.
لره ميگه: ما ساعت نميفروشم!
يارو كف ميكنه، ميگه: جسارته،
ولي پس شما اينجا چيكار ميكنيد؟
لره ميگه: ما اينجا ختنه ميكنيم
ياره ميپرسه: پس چرا تو ويترين ساعت چيدين؟!
لره شاكي ميگه: پس كــيــر ميچيديم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر